هو
خودت شاهدی که هرسال برای این سفر از هرچی داشتیم مایه گذاشتیم، پول، وقت، پسانداز، سلامتی، همهچیز.
این رسمش نیست که تو ما رو توی تنگنا بذاری تا جاییکه مدام دلم بلرزه از میشه امسال نریم»هایی که با هیچ لطیفهای قرار نیست فروکش کنن. با صاف کردن قرضها، با دستبرد زدن به پساندازها، با پیشنهادهای مختلف، راهکارهای متنوع.
حالا که خودت گره میاندازی، خودت هم گرهها رو باز کن و این مسئله رو حل کن. یا پولش رو بده یا دل خرج کردن پساندازها رو. یا مرخصیش رو بده یا روزهای ما رو جور کن، یا خلق نیک بده یا صبر زیاد.
مثل پارسال که خودت جا رو جور کردی، در بهترین حالت، امسال سفرمون رو جور کن، در بهترین حالت.
هو
حقوق 9 میلیونی خیلی اغوا کننده بود. برای همین در کسری از ثانیه رزومه را در مقابل پیشنهاد همکاریشان فرستادم! البته آنها هم در کسری از ثانیه خیلی با رزومهی من حال کردند و دقیقن فردا صبحش زنگ زدند و قرار مصاحبه گذاشتند. توی همان مصاحبه هم لو دادند که خیلی خوششان آمده، هرچند مثلن گفتند برو تا ما تماس بگیریم! فردایش زنگ زدند که بیا نمونه کار بده ما بین تو و یک نفر دیگر مرددیم! یک ساعت نشده فرمودند از فردا بیا!
فردا پنجشنبه بود که رفتم و حقوق 9 تومانیشان شده بود 1.5، و دو روز در هفته شده بود سه روز. مصرانه گفتم با این شرایط نمیآیم و نرفتنی شدم!
کاش مجموعهها بیاموزند نباید روی هوا حرف بزنند.
درباره این سایت